شبی تنها
میان این همه رویا
تو را دیدم
تو را با قامتی زیبا
میان دشتی از گلها
کنارت بحر آبی رنگ
و دستانت پراز گلبوته های نور
پر از گلبرگ یاس و سوسن و مریم
و من سر تا به پا حیرت
دلم سنگین از این غمها
از این دنیا
که ناگه
آهویی رعنا
در آغوش تو شد آرام
صدایی از دل دریا
چنین می خواند :
به قربان پناه گرمت ای مولا
تمام صورتم را اشک ها پر کرده بود،آری
چنین رویا مرا وا داشت
که بنویسم :
به قربان پناه گرم تو آقا
شاعر : ملیحه طاهری عمرانی